۷ تیر ۱۴۰۰، ۱۴:۴۲

شعر احمد بابایی برای شهیدبهشتی

تو کشته شدی که خلق بیدار شوند/ حق که شهید راست قامت بودی

تو کشته شدی که خلق بیدار شوند/ حق که شهید راست قامت بودی

احمد بابایی شاعر کشورمان در سالروز شهادت شهیدبهشتی شعری در رثای وی سروده است.

به گزارش خبرنگار مهر احمد بابایی شاعر کشورمان در سالروز شهادت شهیدبهشتی شعری در رثای وی سروده است.

هر قافله را غبار و گردی باشد
هر تیغ به حسرت نبردی باشد

یک روز دچار داسِ بی درد شود
در سینه‌ی هر گلی که دردی باشد

عشق است دلیل رفتن و آمدنش
عشق است به هر زبانِ سرخی سخنش

عشق است که شایه بر سرش افکنده است
عشق است که خورشید شده پیرهنش

مواج تر از ابروی دریا، سید
آرام تر از هر که شکیبا، سید

شمشیر عدالتت اگر تیز نبود
مظلوم نبودی این قدرها، سید

هرچند حریف هر بت شوم شدی
در دست خلیل چون تبر موم شدی

در عین توانایی و دانایی، حیف
مظلوم شدی به صبر محکوم شدی

ابروی امام وقف محراب شده
در کوره عشق سنگ سخت آب شده

سلمان شدی و داد زدی ای مردم!
خندق بکنید جنگ احزاب شده

در کوفه فقط نبض وفای تو زند
در کوفه وفا نیز صلای تو زند

ویرانه نگویم به قدمگاه حسین
سقف آمده تا بوسه به پای تو زند

تکرار سحر، بهانه تاریخ است
داغ دل ما زبانه تاریخ است

او را به یکی دو روز محبوس نکن
او سید جاودانه تاریخ است

لبهای عطش وقف عسل شد خوب است
چشمان عسل رنگ غزل شد خوب است

تو یک تنه با سکوت خود می گفتی
گر کوفه به کربلا بدل شد، خوب است

محمود مقام دلنوازت گویند
سرسلسله اهل نیازت گویند

کار تو به سجاده‌ی خون می افتد
ای عشق! اگرچه بی نمازت گویند

با هر قدمت بدقدمی ها رفتند
تو دم نزدی و دم دمی ها رفتند

این خاصیت بهشتیان است، ببین
تو مانده ای و جهنمی ها رفتند

زخم تن تو رخت پرندت شده است
این باده تلخ نوش‌خندت شده است

این سقف که ویران شده، این سقف خراب
کوتاه تر از قد بلندت شده است

با هر نفست ستاره ای رو کردی
با خون و مژه واهمه جارو کردی

نازم به چنین معرکه گردانی تو
با تیغ سکوت خود هیاهو کردی

ما حاجی هر قبله خشتی نشدیم
ما دست نیاز سوی زشتی نشدیم

هر جا که رسیدیم به نامت سوگند
هرجا که رسیدیم بهشتی نشدیم

خون تو شکسته پشت اهریمن را
یوسف شدنت درید پیراهن را

در آینه چون می نگری می گوید
یادم بده شیوه‌ی خدا دیدن را

هفتاد و دو بار زخم خوردی سید
در سینه غم عشق فشردی سید

با زندگی دوباره‌ات می دانیم
در منطق مرگ دست بردی سید

تو درس حماسه از که آموخته‌ای؟
کاین‌گونه زمین را به زمان دوخته ای

سادات چنین ارث برند از زینب
از آتش خیمه ها تو هم سوخته ای

سرچمشه آسمان در این شیدایی است
آشفتگی موی تو از زیبایی است

در آتش و خون فتادی و دم نزدی
این سنت سادات بنی الزهرایی است

گر زخم زبان زخمه به تار تو نبود
اینگونه شهادت افتخار تو نبود

گفتی که بهشت را بها باید داد
منت کشی از بهانه کار تو نبود

آن شب، شب تو اشاره جز زخم نداشت
آن شب، شب ما ستاره جز زخم نداشت

هفتاد و دو حجت و دلیل آوردی
مظلومیت تو چاره جز زخم نداشت

تو یک تنه امت امامت بودی
خاموش نه، تو صور قیامت بودی

تو کشته شدی که خلق بیدار شوند
حق که شهید راست قامت بودی

***
پرپر شدنت قاعده ای پابرجاست
تا هست خدا، بت شکنی پیشه‌ی ماست

این پرچم سرخ روی گنبد یعنی
هرروز برای شیعیان عاشوراست...

کد خبر 5246117

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha